loading...
من و تو پلاس
مهسا بازدید : 174 سه شنبه 17 مرداد 1391 نظرات (0)
قسمت دوم :

 

 یاد روزایی افتادیم که به بهونه درس خوندن می رفتیم تو بازارا ول می گشتیم و پسرا رو دنبال خودمون می کشیدیم و سرکارشون می ذاشتیم .

اون موقع ها درسامون خوب بود ولی بعد از دوست شدن با چند تا پسر وضعمون به کلی به هم ریخت!

اساسی افتادیم تو خط پسر بازی .

 بعد یه مدت با دو تا پسر خیلی دوست شدیم و نامه رد و بدل می کردیم که ناظممون فهمید!

منو انداخت بیرون و گفت برو با بابات بیا!!!

من از ترس رفتم پیش سوسن و گفتم اگه بابام بفهمه منو می کشه ! تو رو خدا یه کاری کن !

اونم گفت بابا بزرگمو راضی می کنم جای بابات بیاد!!!!!!!!!!!!!!!!

 

و به این ترتیب با میانجی گیری بابا بزرگش قضیه به خیر گذشت. ولی عجب فیلمی بازی کردا ...

پیرمرد نازنینی بود خیلی ازش خوشم اومد .

 

 

سوسن داستان ازدواج و طلاقشو خلاصه تعریف کرد . فقط آخر داستانش اون برنده شده بود و کلی مال و اموال به نامش بود از جمله همون خونه . ولی من آخر داستانم یه بازنده ی خاک بر سر بودم که آخرشم کارم به خیابونا کشید!

 

بگذریم ...

رفت و آمدم با سوسن زیاد شد .

سعی می کردیم همیشه با هم باشیم . برای خرید و تفریح و ... همیشه با هم هماهنگ می کردیم و می رفتیم بیرون .

تا اینکه یه روز که رفتم خونه سوسن . آیفن رو زد وارد اتاق که شدم . دیدم یه آقایی نشسته رو صندلی .

با تعارف سوسن نشستم .

احوالپرسی کردم. کنجکاو بودم ببینم این آقاهه کیه !

سوسن با شربت اومد و منو معرفی کرد و گفت و ایشونم آقا حامد هستن که البته از این به بعد حامدجان صداش می کنم.

 

یه ازدواج موقت یا همون صیغه خودمون!

یه مدت خجالت می کشیدم برم خونه ش . ولی کم کم حامد که خیلی خوش مشرب بود باهام خودمونی شد و . ...

 

به سوسن حسودیم شد .  آخه اون با اون ازدواج موقتش بهش خیلی خوش می گذشت و من هر روز بدتر از دیروز . دعوا و سر و صداهامون بیشتر از قبل شده بود . سر کوچکترین چیزی بهونه گیری می کردیم و می زدیم تو تیپ و تاپ هم و قهر !

 

یه شب که داشتم بعد شام ظرف می شستم مجید روی مبل نشسته بود و فیلم می دید. که گوشیش زنگ زد . و مجید گفت سلام عزیزم !!

خیلی تعجب آور بود برام .

بعدشم سریع زد بیرون !

من موندم و کنجکاویم.

یه روز دیگه که از خرید برمی گشتم تو اتاق بوی تند ادکلن نا آشنایی اومد.

یه روز دیگه تو حموم بود که گوشیش زنگ خورد یه شماره ای به اسم آقای قاسم زاده داش زنگ می زد ... من گفتم بیا قاسم زاده است جواب بدم؟  صدامو نشنید. به هوای اینکه از همکاراش باشه جواب دادم ولی از اونور یه خانم گفت با دستپاچگی گفت ببخشید اشتباه گرفتم!!!

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 297
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 76
  • تعداد اعضا : 22
  • آی پی امروز : 270
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 514
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 949
  • بازدید ماه : 949
  • بازدید سال : 11,503
  • بازدید کلی : 111,620