loading...
من و تو پلاس
مهسا بازدید : 139 سه شنبه 17 مرداد 1391 نظرات (0)
قسمت چهارم :

 

 

تو مدتی که دنبال کار دادگاه و طلاق بودم خیلی خونه ی حامد رفت و آمد داشتم و حسابی با هم شیش شده بودیم .

یه روز که رفته بودیم خرید ، تو راه سوسن بهم یه پیشنهادی کرد که خیلی شوکه شدم و اصلاً انتظارشو نداشتم.

بهم گفت ببین ارتباط من و حامد دیگه داره تموم می شه . من که ازش خیلی راضیم . ولی ترجیح می دم از این به بعد با کس دیگه ای باشم . ولی پیشنهاد می کنم تو در موردش فکر کنی . حالا که شرایطشو داری و خودت صاحب اختیار خودتی !

تو فکر فرو رفتم . فکرشم نمی کردم یه همچین پیشنهادی بهم بشه !

با خودم فکر کردم با اینکار وارد یه دنیای دیگه می شم . وای اطرافیان چی میگن!

تا یه هفته با خودم کلنجار می رفتم و مستأصل بودم . یه بار دیگه که تو حیاط نشسته بودیم باز دوباره سوسن پیشنهادشو تکرار کرد . و گفت می خوای من با هاش صحبت کنم ؟

گفتم می ترسم سوسن !

گفت از چی می ترسی؟ از اینکه راضی نشه ؟

و قبل از اینکه من جوابی بدم . ادامه داد : نترس اون با من !

و فرداش اومد گفت : اونم یه جورایی می خواسته بهت پیشنهاد بده ولی روش نمی شده!

چند روز بعد خود حامد اومد باهام صحبت کرد که راضیم کنه  ولی راضی نشدم .

این جریانات تا 3 هفته ادامه داشت و هر دفه حامد با یه پیشنهاد تازه می اومد و باهام صحبت می کرد تا مخمو بزنه!

تا اینکه یکی از روزها یه پیشنهاد خیلی چرب وچیلی کرد .

بهم قول یه ماشین داد!

ولی من که باور نمی کردم بهش گفتم باید یه کم وقت بدی تا در موردش فکر کنم .

از طرفی سوسن منو وسوسه می کرد که قبول کنم و از طرفی هم شرایطم طوری بود که فکر می کردم باید به یه نفر تکیه کنم .

اما فکر ازدواج موقت و صیغه شدن خیلی شدید افتاده بود به جونم. و به ازدواج دائم هم یه جورایی بدبین شده بودم.

تا بالاخره راضی شدم و قرار گذاشتیم یک هفته بعد بریم و کارو تموم کنیم.

اما از بخت بد من ...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 297
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 74
  • تعداد اعضا : 22
  • آی پی امروز : 155
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 222
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 657
  • بازدید ماه : 657
  • بازدید سال : 11,211
  • بازدید کلی : 111,328