اندوه زنی تنها
در حجم سپید یک ماشین
که فشار انگشت های پای راستش بر پدال
بستگی به شدت فشار بغض در گلویش دارد
اتوبان ها چه می دانند
از خاطرات دوطرفه ی یک خیابان بلند
با چنارهای غمگینش
که درست کمی پس از عزیمت تو
یک طرفه اش کردند ...
اتوبان ها که نمی دانند
لخته های یاد تو
ماه هاست
نومیدانه
در دهلیزهای قلب یک زن
به زندگانی بی مفهوم خود ادامه می دهند ...
*فاطمه حق وردیان
........................................................................
مردم چه مي فهمند اندوه دختري تنها
در حجم سياه يک ماشين
که سرعت و صداي بالايش در طول بزرگراه مدرس
ارتباط مستقيمي با شدت ريزش اشکهايش دارد
آنها چه مي دانند از خاطره ي خيابانهاي سپيدي
که درست از لحظه ي عزيمت تو به سياهي نشستند
آنها که نمي دانند ريه هايش چنان به عطر نفسهايت مسموم شده اند که تاب تحمل هيچ عطر ديگري را ندارند
آنها که نمي دانند از اميد خاکستري چشمهاي نگرانش
که مدام به آسمان دوخته مي شوند....
و نمي دانند لخته هاي ياد تو ماههاست دهليزهاي قلبش را چه بيرحمانه خراش مي دهند!!!
آنها نمي دانند و تو نيز نمي داني اگرنه اينچنين بي توجه از کنار او گذر نمي کردي....
٭ کيميا