loading...
من و تو پلاس
مهسا بازدید : 175 سه شنبه 17 مرداد 1391 نظرات (0)
سه روز است که بدون چادر به شرکت می‌روم !

از جای خودم تکان نمی‌خورم مگر در مواقع اضطراری ..

امشب شب قدر است و گناه از سر و رویم علنی می‌بارد.

یاد ندارم دوره‌ای لجن‌تر از این دوره‌ام را.

دیشب بچه را که دیدم و کلی بغلش کردم فهمیدم که آمادگی مادر شدن را دارم و بچه می‌خواهم.

امروز که دوستم گفت شاید دکترا بخواند من احساس کردم که چقدر زندگیم متفاوت شده .. من به بچه فکر می‌کنم و بقیه به دکترا و پکترا ..

نابود شدم رفت ..

از آن مادرهای نفرت‌انگیز می‌شوم که همه‌ی آرزوهای نشده‌شان را در بچه‌شان می‌بینند.

همین!


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 297
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 66
  • تعداد اعضا : 22
  • آی پی امروز : 105
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 135
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 570
  • بازدید ماه : 570
  • بازدید سال : 11,124
  • بازدید کلی : 111,241