loading...
من و تو پلاس
مهسا بازدید : 82 سه شنبه 17 مرداد 1391 نظرات (0)
دیدم دوستان خیلی به رتبه همدیگر توی کنکور اهمیت می دهند، گفتم این مطلب را براتون بگذارم بخونید، مطلبی که 10 سال پیش روی من خیلی تاثیر گذاشت:


سلام

کنکور باز هم آمد و رفت؛ و باز هم چون همیشه ی اغلب رقابت ها، عده ی معدودی به آنچه می خواستند رسیدند و عده ی کثیری از آنچه می خواستند باز ماندند؛ و ما نمی دانیم تو که خواننده ی این سطور هستی از کدام گروهی. اما یک چیز را می دانیم و از آن بیم داریم. از آن بیم داریم که در میان آن هیاهو ها، شخصیت انسانی تو تبدیل به یک عدد شده باشد، حالا یک رقمی یا دو رقمی یا سه یا چهار یا... رقمی اش فرقی نمی کند. این روزها، روزهایی است که همگان خودشان را به صورت یک عدد می بینند که در پای کارنامه شان درج شده؛ و این، مستقل از آن که آن عدد چند باشد، کوچک باشد یا بزرگ، یک رقمی باشد یا چند رقمی، چیزی نیست جز حقارت کشیدن ظرفیت های وجودی انسان. زندانی ها از وقتی وارد زندان می شوند، دیگر نام و فامیل و هویت بیرونی ندارند؛ تبدیل می شوند به یک شماره، که در همان بدو ورود به زندان، پلاک آن را می اندازند گردنشان و یک عکس روبرو و یک عکس نیم رخ از آن ها می گیرند و آن زندانی از آن پس خود را با آن عدد معرفی می کند؛ از آن پس یک عدد است نه یک آدم و چقدر سخت است که ما هر سال شاهد یک زندان 1/5 میلیون نفری باشیم، که همه ی آدم هایش به یک شماره تبدیل می شوند، و از این نظر فرقی بین آنها نیست؛ حتی شماره های 1، 2، و 3 اش عکس تمام رخشان را می بینند که اینجا و آنجا چاپ می شود. اگر عکس نیم رخشان هم چاپ می شد در کنار همان تمام رخ شاید اندکی به خود می آمدند و از قید غرور خطرناکی که می تواند تا سال ها زندانی شان کند خلاصی می یافتند، و آن یکی ها هم که رقمشان بیشتر از آن است که می خواستند، به کجی می خزند و خود را در زندان غم اسیر می کنند. زندانی، زندانی است؛ چه زندانی غرور باشد و چه زندانی غم و این که یک انسان با تمام ظرائف روحی اش، با تمام حساسیت هایش، با تمام انسانیت هایش، با تمام دغدغه هایش، با تمام خوبی هایش (بیشتر) و بدی هایش (کمتر) را تبدیل کنیم به یک عدد و این بشود معیار ارزش گذاری، چیزی نیست جز به حقارت کشیدن وجود بشر، و مایه تاسف است. حقا بد امانت داری هستیم.

و من دختر مهربانی را می شناختم، که هر چند وقت یک بار به یکی از مراکز نگهداری کودکان بی سرپرست سر می زد و چه محبت ها که به بچه های آن جا داشت، و چه قدر به آن ها می رسید، و بچه های آنجا چقدر او را دوست داشتند.

و روزی که دیدم بخاطر رتبه چهار رقمی کنکورش دارد گریه می کند،  نشستم و های های به حال «انسانیت» گریستم. و برخودم لعنت فرستادم که مترهامان را چه شده، آیا داریم ارزش انسانی یک فرد را به این اندازه می گیریم که که توانسته است در 18 دقیقه به چند سوال از 25 سوال عربی پاسخ دهد!

اما این با توست که در میان این قیل و قال از کدام گروه باشی. می توانی به این حقارت تن در دهی و همراه با جریان سیلابی که شخصیت انسانیت را به قهقرا می برد، همراه شوی. می توانی در غرور رتبه خوبت گم شوی و یا در غم رتبه ای که مناسب خودت نمی دانی اسیر. اما......... می توانی جور دیگری هم باشی. می توانی زنجیر ها را پاره کنی، خودت را از زندان تنگ آن چند رقم لعنتی رها کنی، به سوی حقیقت فرار کنی، ریه هایت را پر از اکسیژن انسانی کنی، بر فراز قله های توانایی های بشر بایستی. دستانت را باز کنی و بلند فریاد کنی: «من یک انسانم، با تمام ابعاد متنوعی که یک انسان دارد و با تمام خصوصیت هایی که بسیاری از آن ها منحصر به فردند. زنجیر ها را پاره کرده ام، و مسیر عروج را می بینم که چقدر راه های مختلف دارد. و من در هر حال، در مسیر تعالی پیش خواهم رفت»

ف. بیگانه

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 297
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 77
  • تعداد اعضا : 22
  • آی پی امروز : 229
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 388
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 823
  • بازدید ماه : 823
  • بازدید سال : 11,377
  • بازدید کلی : 111,494