کسی از فکر تو آزاد ندیده است مرا
دل مرغابی ناقص وسط بوم گرفت
مدتی هست که استاد ندیده است مرا
من سجاده که مهر است دهان چه کنم
شیخ با این همه فریاد ندیده است مرا
شمع خاموشم و زود است شکایت،شاید
در مسیر گذرش باد ندیده است مرا
روح آهوی من از مهلکه آرام گریخت
با خودش گفت که صیاد ندیده است مرا
پ.ن : خیلیا بودن من گذشتم !
بعضی وقتا من نمی دونستم هستن !
شایدم اونا نمی دونستن !