گفتن ماشین مال کیه و صاحبش باید بیاد و از این حرفا .... منم که نمی دونستم مهسا کجاست و الان حالش خوبه یا نه پیچوندمشون و گفتم ماشین مال یکی از دوستامه ولی الان حالش خوب نیست بیمارستانه و من داشتم می رفتم شب پیشش بمونم .و ........
بالاخره از من تعهد و مدارک و امضاء شماره تلفن و .... گرفتن و گذاشتن بیام بیرون .
و قرار شد مهسا که خوب شد بره دنبال ماشین.
تا سه روز خبری از مهسا نداشتم که اون شب که پیادش کردم کجا رفت و چی شد . هر چی هم از اون موقع زنگ می زدم جواب نمی داد.
تا اینکه یه روز که داشتیم ناهار می خوردیم اومد خونه .
حسابی آرایش کرده بود .....
تعجب کردیم گفتیم کجا بودی تو ... ما که نصفه جون شدیم و ....
گفت رفته بودم پیش یکی از دوستای دوران بچگیم ... امشبم جشن تولدشه باید برم کادو بخرم و....
گفتم ماشین چی شد ؟ رفتی پاسگاه ؟؟؟
گفت نه داداشم دنبال کاراشه ....
و چندتا لباس ور داشت و رفت ...
من که هنوز شک داشتم ... عصر بهش زنگ زدم .
گفتم پس چرا جواب تلفنا رو نمی دادی ؟
گفت گوشیم گم شده دست خودم نیس!
گفتم کجایی می خوام ببینمت .
گفت الان تو پارک شقایق هستم.
رفتم و نشستم باهاش صحبت کردم و گفتم نگرانتم و راستشو بگو که کجا بودی ...
گفت اون شب که منو با اون حال پیاده کردی نفهمیدم چی شد ....
وقتی چش باز کردم دیدم تو یه خونه هستم و یه پسر کنارم نشسته .
بعد شروع کرد به تعریف کردن از پسره .....
حرفاش نگرانم می کرد.
تازه اون شب هم واسه پسره آرایش کرده و اون شب که رفتیم دیدمش دیدم واقعاً راست می گفت پسر خیلی خوبیه !
دیگه تا یه هفته مهسا رو ندیدم .
تو این یه هفته اتفاق جالبی برام افتاده بود.
گروه یه پسره ر ومعرفی کردن که بریم تو نخش !
و این ماموریت به من سپرده شد .
رفتم به عنوان مسافر نشستم تو ماشینش و باهاش صحیبت کردم و با هم دوست شدیم و همون جا رفتیم کافی شاپ و گفتم و من دنبال کار می گردم . مجردم و ....
بعد از کلی مقدمه چینی چیزی که می خواستم رو بهم گفت.
پیشنهاد کار کنار خودش !
گروه پیشنهاد کرد اول حسابی عاشقش کن !
منم همین کار رو کردم و از طرف گروه هم راهنماییم می کردن که چیکار کنم و منم هی گزارش لحظه به لحظه بهشون می دادم .
نمی دونم یا پسره دیوونم شده بود یا کم داشت . زود قبول کرد. و من 4 روز بعد رفتم شروع به کار کردم .
و از همون روز اول شروع کردم به دزدی کردن .
از همه چیز جنس و پول و ....
بعدشم که می فهمید می گفتم لازم داشتم و خوشم اومد و .... از این حرفا ...
اونم که به عشقش به قول خودش می بخشید .
از یه طرف دلم می سوخت و از طرفی از طرف گروه مجبور بودم و از طرفی حال می داد ....
بعد یه مدت دیدم پررو شده و میاد نزدیکم می شینه و دستشو می ذاره رو دستم و حرفای عاشقانه می زنه و کم کم داره پاشو می چسبونه به پام و ...
یه روزم گوشیشو جاگذاشته بود رو میز . ورش داشتم و رفتم توش . تو عکساش پر از عکس های لختی بود.
تو شماره هاش شماره های چندتا دختر رو ورداشتم و ببینم کیه . بهشون اس دادم و گفتم دیگه نمی خوام ببینمت .
بیچاره ها هی زنگ می زدن و اس می دادن که چی شده و چرا و ......
منم می خندیدم بهشون ....
تازه نصفی از دزدیهامو نمی فهمید. هر وقت خوش بود زد حال بهش می زدم . هر وقت کار داشت می گفتم بریم گردش. اونم یا کار و ول می کرد و یا منو نمی برد که در هر دو صورت باهاش قهر می کردم .
تا دو روز می اومد نازمو می کشید.
بالاخره یه روز گفتم 2 میلیون قرض بده خواهرم مریضه می خوام بستریش کنم .....
اونم اولش گفت ندارم و فلان ..... ولی سه روز بعد دو میلیون آورد!!!!!!!!!
بچه های گروه هم هر وقت حال می کردن می رفتن مغازه ش و هرچی می خواستن ور می داشتن و می گفتن پولشو بعدا می آریم. یا می نوشتم به حساب خودم ! بعد می گفتم دوستام اومدن اینقدر خرید مثلاً ئویست هزار تومن خرید کردن حالا من می خوام برم دکتر خرج دکتر و کرایه رفت و برگشت و پول تو جیبیم و بدهکاریم به آرایشی بهداشتی و آرایشگاه و ...... می شه 350 هزار تومن ..... حالا بده ....
که بیچاره نه تنها دویست هزار تومن اونارو نمی گرفت بلکه باید یه چیزی دستی هم می ذاشت روش !
حسابی انداخته بودمش تو قرض و کلی چک ازش داشتن چون تو هر فروشگاهی که می رفتم فرت و فرت چک می کشیدم .... دهنش سرویس بود .......